شعر





20خرداد به مناسبت اولین سالگرد
 صعود پدر عزیز و مهربانم   
        
چه زود یک سال گذشت...
وقتی رفتی....
اینجا آسمان یکسره می گریست
باران و تگرگ... هیهات ...
دلم شور می زد
آشفته و بی قرار بودم
و نمی دانستم در حال پروازی ...
پروازی ملکوتی ....جاودانی
بی حضورت
دلتنگ دلتنگم
در این غربتکده ی ماتم
و پُر از شعرهای ناگفته است
دل داغدارم
میان هیاهوی زندگی
میان آدمهای مسخ شده
با مغرهای کپک زده
دهان هایی گشاد
و چشمانی بسته
دستانی کبود
تکه گم شده پازل زندگیم
و هنوز هم عکس وشماره ات
توی گوشی ام است
هر پنجشنبه نُه شب
گوشی را می فشارم در دستانم
به امید زنگ زدنت
افسوس گوشی ات
جا مانده توی جیبت
و کفش های واکس زده ات
به احترام روح پاک ات
سوگوار پشت درنشسته اند
و پیراهن اتو کرده ات
آویزان تو جا رختی بغض کرده
و ماشینت غریبانه
تو پارکینگِ ماتم زده
قفل سکوت بر لب زده
هیچگاه ترانه غم انگیز
پروازملکوتی
پدر ومادرها تمام نخواهد شد
هیچگاه رفتن عزیزان
پایان نخواهد یافت
همیشه بازمانده ها
از رفتن ها رنج می برند
و زندگی همچنان ادامه می یابد
با آه و حسرت
و کوله باری از خاطرات شیرین
من آنقدر روزهای رفتنت را شمرده ام
که انگشتانم پینه بسته اند
و لب هایم تاول زده اند
******
چه زود یک سال گذشت..


*************

طعم گس تنهايي

تاريك كه مي شود
اتاقم
هق هق مي كند
درتاريكي و اندوه
مي ترسم از احتضار امید. .
دلم مي گيرد
آنگاه پروانه پراشتياق نگاهم
می نوازد
سنفوني زيباي آمدنت را
قد مي كشد گل مينا
زير پنجره ام ...
نغمه سر مي دهد
قمري مشتاق دلم
تو مي آيي و
آرام مي نشيني
بر لبه پنجره نگاهم
دلت مي گيرد
التماس مي كني به آسمان
تا هديه كند به اتاقم
يكي از ستارگانش را
گله مي كني به مهتاب
حرير مهربانيت كو؟
نهيب مي زني به خورشيد
روشناییت کو ؟
تا نور بپاشد
برآسمان ابري دلم
پاك مي كني اشکهايم را
كه طعم گس تنهايي مي دهد
با دستمال آبي مهربانيت
واتاقم كه غرق مي شود
در نور
و پر مي شود
از شادي و سرور
در نشئه گي زلال عشق
آرام بال مي زني
از لبه ی پنجره ام

از مجموعه شعر " در اندیشه پرواز سنجاقک ها "


********************
آلاچيق صبوري

لحظه ها در گذرند
اما یاد تو
روي پرچين احساس
زير آلاچيق صبوري
مي خواند
  آواز گنجشك ها را  
بيا
  دلم در جنگ است
بشتاب
  كه وقت تنگ است

از مجموعه شعر " آلاچیق صبوری " گروه سنی نوجوانان 

********************

شايد روزي
قاصدكي پرشتاب
خبر مرا بياورد  
وتو جستجو کني مرا
 از ميان نگاههای  گمنام... 
و کوچه های پر ازدحام ...
ونخواهي يافت
تکه ای از خاطرات سوخته را
امشب با تو وداع مي کنم .... 

از مجموعه شعر " در صمیمت آب و آفتاب"

5 comments:

  1. گاه از سر دلتنگی
    می شکنند بغض شعرهایم ./
    پریشان و خسته
    از همه چیز رمیده.
    گله می کنم از زمانه./
    پرده عقل و هوش می درم.
    شاهرگ احساس می زنم ./
    با این غم دوری.../
    تنهایی. /
    دلتنگی./
    گر صد گره هم باز شود./
    این عشق نابجا...
    رفتن من ....
    گره کور شده است.../
    بگذریم.../
    بی خیالت شده ام ./
    مثنوی هفتاد من شده است./

    پوران موسوی 1218
    از مجموعه شعرم: "آبی ترین پرواز یک چلچله"

    ReplyDelete

  2. تا وقتی ....
    خون رابعه جاریست
    بر دیوارهای حمام های جهان.
    و بوی جنون می دهد
    استخوان های مجنون .
    تیشه فرهاد جوانه می زند
    در کوههای خسته بیستون..
    عشق نامیرایی لیلی می جوشد
    در رگهای سبز من ...

    از مجموعه شعرجدیدم. «جهان بی اواز»
    پوران موسوی ۱۲۱۸

    ReplyDelete
  3. وقتی دخترکان نابالغ سرزمین من
    جنبش پنهان عشق را تجربه می کنند
    در منجلابی از فساد
    لبانشان سرخ می شود
    از بوسه های هوس./ .
    درچشمان دریده نابخردان
    درگلوگاه مردان سیه دل
    و نگاه هرزه گرهای مست شب
    جامه شرم از تن در می آورند
    من سخت می گریم...
    ای کاش رد انگشتان آفتاب
    بر جای جای سرزمین من
    بوسه های هوس را
    از لبان دخترکان معصوم پاک کند
    آنان را سرشار از دانایی کند
    و ایمانشان را سخت تر کند.

    از محموعه شعر: در صمیمیت آب و آفتاب
    پوران موسوی 1218

    ReplyDelete

  4. سرزمینم
    درغبار و آتش و
    خون و فلاکت است
    ولی درختان ش
    هر روز آواز می خوانند
    و کوه هایش
    محکم و استوار پایکوبی می کنند
    و موج های دریاهایش،
    مهربانی را به صخره ها می آموزند
    پرندگانش
    پیام عشق را به گوش جهان می رسانند
    از گلوگاه سرزمین من
    قناری ها سبز می رویند..
    پروانه های عاشق
    در قفس طلایی
    نرد عشق می بیزند
    قداست سرزمین من
    دویست ساله شد

    ReplyDelete